-
335*
سهشنبه 5 آذر 1392 11:23
از خزان دلتنگی هایم تا بهار لبخند تو چند زمستان فاصله است؟!
-
334*
سهشنبه 21 آبان 1392 09:06
دوزانو در مقابل حضرت عشق مینشیند.. چشم هایش را بر زمین می دوزد مبادا که ملاقات نگاه هایشان دلش را بلرزاند تمام وجودش در محبت مولا ذوب شده و دلش آرام و قرار ندارد چرا که از دل بی تاب یار باخبر است.. چشم های مولا ولی به دست های او خیره مانده است دست هایی که یار و یاور اویند... دست هایی که پشت و پناه اویند... دست هایی که...
-
333
سهشنبه 7 آبان 1392 09:41
نفس می کشم نبودنت را نیستی ... هوای بوی تنت را کرده ام می دانی ؟؟؟ پیرهن جدایی ات بد جور به قامتم گشاد است به همه ی عاشقان خیابان های بارانی و کوچه های پاییزی حسودی می کنم ! گرمازده می شوم ... تو را کم دارم سرما می خورم ... تو در خونم پایین آمدی تو نیستی آسمان بی معنیست... حتی آسمان پر ستاره وباران مثل قطره های عذاب...
-
332
چهارشنبه 1 آبان 1392 12:17
مولای من ! نعمت ولایت تو ، بهشت است و جهنم ، دوری از نفس قدسی تو در این شب عید بیعت ما را بپذیر که اگر ما بد بنده ای هستیم تو بهترین مولا هستی ...
-
331*
یکشنبه 28 مهر 1392 15:56
همه می گویند: لب هآیتــ همـآن میوه ممنوعه ست که آدمـ را از بهشتــراند..! ولی دل عـآشق من را چه پروای سود و زیان؟ بهشتـ آغوشتـ رآ به هر بهــآیی میخرم...
-
330*
سهشنبه 23 مهر 1392 09:49
پاهایش بر زمین عرفات است و دلش جای دیگریست..! رو به سوی کعبه می گرداند و چشمانش پر از اشک میشود.. دست به آسمان بلند می کند و صدا می زند خدایش را و عاشقانه می سراید غزل ناب عاشقی را.. او خدایش را خوب می شناسد و رسم بندگی را هم خوب می داند و چه زیبا یاد می کند از محبوبش و چه نیکو می ستاید معشوقش را از همان روزی که او...
-
329*
پنجشنبه 18 مهر 1392 10:45
اینجـآ ـکجـآی ـزمین ـاـــت کهـ من ـایسـتآده ـام؟! نکنـد ـاز نقشـهـ جغرـآفیـآی خـدآ ـپآکــ ـشـده ـاــــت کهـ ـهرگــز بآرآنی نمی ـبآرد..؟ نکند ـدرمیـآن هیـآهوی مردمـآن گـمـ شده ـاَمـ وخدآ نمی خوآهد مرآ ببیـند..؟ هرروـزو ـهر ـشبــ مختصـ ـآت دلـمـ رآدر گوش نسیـ ـمـ دعـآ میخوـآنمـ شـآـید بهـ گوش خدآ برــــآند کهـ در ـاین...
-
328
پنجشنبه 11 مهر 1392 10:49
فـرض کـن بــه عـکــاس بـگـویــــــــم : تـارهـای سـپـیــــــد را سـیــاه کـنـــــــد..... و چـیـــــن و چـروک هـا را مـاسـت مـالـــــــی... و حـتـی از آن خـنـده هـا کـه دوسـت داری بـرایـم بـکـارد، بـاز هـم از نـگـاهـــــــــم پـیـداسـت چـقــــدر ... بـه نــبـــودنـــت خـیـره مـــانــــــده ام... اِنـصـــآفــــ...
-
327*
سهشنبه 9 مهر 1392 12:33
آن لاله ای که پرپرشد... تمام زندگی باغبانی بود که از دار دنیا فقط یک گل داشت گلی که هر روز او را می بویید می بوسید آب می داد و زندگی می بخشید.. ولی یک روز لاله بر زمین افتاد و اینبار او بود که با خون گرمش به باغبان و باغ زندگی می بخشید... آن لاله ای که پر پر شد شاید برادری بود که نمی شناختیمش ولی قلب مهربانش برای ما...
-
326*
یکشنبه 31 شهریور 1392 09:30
مــو هـآی طلآییش را در بـآد پریشـآن می کنــد و آرام در بـآغ به رآه می افتــد پیرآهن بلند نارنجی اش روی زمین کشیده میشود و پولکــ های قرمز وزرد و نارنجی دامنش با هر قدمی رقص کنــآن بر زمین می افتـند... چشمــآن بـآرانی اش چـه جادویی میکند دلهـای عـآشق و بیقـرآر را چیزی نمی گذرد که تمآم بآغ را رنگ دلربای عشق میزند بانوی...
-
325*
دوشنبه 25 شهریور 1392 09:05
تآبستان؟ بار سفر بسته ای و میخواهی بروی..! می روی اما.. هنوز روزهای تنهایی من چقدر طولانیست هنوز درخت آرزوهای قلبم میوه نداده وهنوز داغ جدایی ، دل را می سوزاند.. برو که گریزی جز گذر فصل های زندگی نیست ولی بدان! تو می گذری و غم های من نه!
-
224*
شنبه 23 شهریور 1392 12:41
دلم پریدن میخواهد.. از قفس تنگ ٫دلتنگی٫ تا باغ پر طراوت ٫دیدار٫ آنجا که نگارم عطر بهار می پاشد بر شاخه های خشکیده احساسم.. دلم رسیدن می خواهد... از جاده غریب ٫خداحافظ٫ تا کوچه آشنای ٫سلام٫ آنجا که چشمان مهربان یارم لبخند میزند به انتظار بی انتهای چشمانم... دلم هوای سفر دارد... از کویر تشنه تنهایی تا دریای بی نهایت...
-
٣٢٣*
سهشنبه 19 شهریور 1392 20:51
تمام جـاده ـهـاى دنـیا همـ دـــتـ به یکـى کننـد محـال است بین مـا فاـصلـه بیفتـد... ღ ـــفر بهـ ـــلامتـ مهربانم... ღ
-
322*
جمعه 15 شهریور 1392 13:27
همه می گویند غروبـ هـآی جمعـه چقدر دلگیــرنـد... ولی برآی عـآشق تنهـا که چشـمـ بر رآه اــــت چه فرق می کنـد امروز چندمیــن روز استــ ! تمـآم روزهـای دلش ،جمعـه آخریــن روز استـــ.. دلـمــ ـهـوای تو دارد ـهـوآی دیـدآرت.. و خواندن شعـرـهـآی دو چشـم زیبــآیتــ و بـآز پر کنـم جــآم تشنـهـ جـآنم ز جرعه جرعه ی آن شـرآب...
-
321
چهارشنبه 6 شهریور 1392 11:09
و شایسته این نیست که باران ببارد و در پیشوازش دل من نباشد و شایسته این نیست که در کرت های محبت دلم را به دامن نریزم دلم را نپاشم چرا خواب باشم؟ ببخشای بر من اگر بر فراز صنوبر تقلای روشنگر ریشه ها را ندیدم ببخشای بر من اگر زخم بال کبوتر به کتفم نرویید کجا بودم ای عشق؟ چرا چتر بر سر گرفتم؟ چرا ریشه های عطشناک احساس خود...
-
320
یکشنبه 27 مرداد 1392 00:45
چگونه دلم تنگ نشود برای توئی که مدام در ذهنمی و خانه خاطراتم مملو از عطر بودن توست و من دیوانه می شوم وقتی بستر یادت به آغوش میکشاند مرا هردم . . . مگر که تو آغوش بُگشایی ! وگرنه این جهان تنگ تر از آن است که تمام ِ حجم ِ اندوهم را در خودجای دهد ...
-
319*
چهارشنبه 23 مرداد 1392 10:41
می نویسم از عشـق.. و شقایق که به زیبایی و عآ شـ ق بودن شهره این شهر است تو ولی ساده نخواלּ .. تو ولی ساده نبین.. پشت این زیبایی چه بسا زخم که در سینه او پنهـآלּ است و کسی را خبـر از دآغ جگرسوزش نیست... می نویسم از دل.. نه به این سادگی و کم حرفی که هزآراלּ حرف است بین *دال* و *لامش* و کسی رآخبـر از رآز دروלּ دل نیست......
-
318*
پنجشنبه 17 مرداد 1392 00:26
مـآه هاست که هر غروبــ گوشه گوشـه آسمـآن زنـدگی امـ را می جویــمـ نه با چشـمـ ـهـآیمـ که با تک تک ذراتــ وجودمـ تا شـآید روی مــآه عشقـمـ رآ ببینمـ دل منتظرمـ رآ به صبرو انتــظآر دعوت میکنمـ می دانـم که روزی عید وصـآل ما همـ می رسـد... عید فطر مبارک...
-
317*
شنبه 12 مرداد 1392 10:26
آب و آتـش ازکنــار هم گذشتنـد! آب تنش دآغ شـد و دلش بـﮧ جوش وخـروش افتاد..! آتش بر خودش پیچیـد و دلـش لرزیـد..! کمی آלּ ســوتر آب نگـآهش را برگردانـد تصویـر آتـش در قآب چشمـآنش جـاے گرفت و عشـق آتش در دلش..! آتشی که حـالا به جـآے سوزاندלּ خود می سوخت... در آتـش درونش! آبــ بـﮧ سوے آتش روآלּ شد و آتش به سمت آب زبآنه...
-
316*
دوشنبه 7 مرداد 1392 11:46
در ذهنـــم نمی گنجد... اینهمـهـ خــوبی اـت وـقتـی با همه بدی ـهـآیم د ــــتآنمـ را می گیــری و به رویــم لبخنـد می زنی اینهمـهـ مهـربآنی اـت وقتـی با همه نآ ـــپاسی ام یکـ لحظهـ هم فرآموشم نمی کنی و پشتــ و پنـآهم هستی اینهمـهـ صبوری اـت وقتی با هم نادانی ام از حـآل پریشآنم به تو شکآیت می آورم و بـآز یـآر و همـرآه...
-
315*
یکشنبه 30 تیر 1392 00:16
اسم منــ بـآرآنــ استــ... مـــآدرمــ دریــآ و پــدرمــ خـورشیــد ... و آسمــــان خــآنهـ منــ...! امــا خـــدآ خواســتــ کـهـ بـهـ زمیـنــ بیایمـ در شبــی از شبــ ـهــآی تــابستــآنــ از همـــآن شبهـــآی پر ستـــآرهـ کویـــر کـهـ ختی لکهـ ای ابر ـهمـ ندآرد! و بـــآرآن آمـــد... بــآرآنــی کهـ دلــش می خــوآهد مثل...
-
314
جمعه 21 تیر 1392 12:09
خـــــُـــــدایــــــا! . . . میخــوآهـَمــ بــدانــَمــ . . . . اینـ بُغض هـــآیی که مَن قـــورت میدَهـــم روزه رـآ باطــل نمیکــُند ؟. . ! + فَقطـ ۴ روز دیگهـ . . .
-
313*
چهارشنبه 19 تیر 1392 12:48
مــآه نو چــه نــآزی می فروشـــد و فقط لحظه ای در آسمآن خودنمایی می کند! نمی دآند که مــآه تمــآم من چه دلبــری هآ که نمی کنــد!! و چه نــآزهآ که از او نمی خـرم..!! سلام مــاه نو سلام مــاه مــن...
-
311
چهارشنبه 5 تیر 1392 23:54
عــآشق آنه ترین بوسه هــا به لب هــایی تعلق دارد که طعــم گریه دارند...
-
310
یکشنبه 2 تیر 1392 22:52
خیلی خوبـــ ـبود شب تولدتــــــ امآمــ زمــآنــ.........ممنـــونــ
-
309*
شنبه 1 تیر 1392 18:30
تآبستــآטּ کـہ از رآه مے رســد تنـــم می لرزد..! حتی گرمے خــورشیــد هم نمی توآنــد بآ سردے خــآطرآت تلخ کــآرے کند..!
-
...
یکشنبه 26 خرداد 1392 21:02
اینقدر به آسمان نگاه نکن..! در این کویر هرگز بارانی نخواهد بارید...
-
307
پنجشنبه 23 خرداد 1392 09:53
خــدایا ؟ میخـواهـــم در گوشــت چــیــزی بــگــویم! ایـن یـک اعــتـراف اســت مــن .. بــی او .. دوام نــمی آورم ...
-
306*
سهشنبه 21 خرداد 1392 00:05
مــرآ بــه جــرم مســتی گرفتــه اند! از بس که لبهــآیم طعــم لبهـ ــ آی تــو رآ گرفتــه است....! تب کرده ام ! از همـــآن روز که زیر بآرآن بوســه هـآیت از عشــق خیــس شــدم...! بوســه هــآیی کـه روی لبهــآیم کآشته بودی سبــز شــده اند فصل چیــدن گل بوســه هآست نمی خوآهی برگردی؟! تو را به تماشآ نشسته ام... مــآه...
-
۳۰۵*
شنبه 11 خرداد 1392 17:57
امروز آمد... و قلب کوچکش را به قلب خسته ام سنجاق کرد و رفت... و حالا من مانده ام تنها و دودل.. ! با این دست های خالی چگونه مهربانی اش راجبران کنم؟ ! می شود یا نمی شود... ؟ !