روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

421

عاشقم!
اهل همین کوچه ی بن بست کناری
که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی

تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟
من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟
تو به لبخند و نگاهی
منِ دلداده به آهی

بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به راهی
گُنه از کیست؟
از آن پنجره ی باز؟
از آن لحظه ی آغاز؟
از آن چشمِ گنه کار؟
از آن لحظه ی دیدار؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت

همه بر دوش بگیرم

جای آن یک شب مهتاب

تو را تنگ در آغوش بگیرم.

"رحمان نصر اصفهانی"

420

به سمت من که می آیی

شبیه ماهی ای می شوم که

از شادی 

در تنگ خودش نمی گنجد

می پرد بیرون،

و در هوای تو غرق می شود!


مهدی صادقی

419

می‌دانم
نیمه‌شب که فکر می‌کنی خوابیده‌ام
به پاتوقِ مجازیمان سر می‌‌زنی این نوشته‌ را
همانجا می ‌گذارم
تا بفهمی می‌فهممت تا بفهمی
به حرمتِ آمدنت
هیچ‌گاه
صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان را
خالی نخواهم گذاشت مخصوصا
شب‌ هایی که دلگیر از من می ‌روی
مطمئن باش که نیمه‌ شب
شعری برای دلجویی از تو
در صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان
خواهی یافت
وقتی من
خودم را به خواب زده‌ام
تا بی ‌خبر بیایی و بروی ...

{ افشین یداللهی }

http://axgig.com/images/83420657407382090946.jpg


418*

دلَـــمـ می خواستـــ آسمـــآن بودمـ؛آبی و بزرگــ

تــآ وقتی نگــآهَــمـ می کنی دلتـــ رنگــ آرآمش بگیرد


دلَـــم می خوآستـــ زمیـــن بودم؛گرم و آرامـ

که وقتی در کنــآرم می نشینــی امــن تریــن پنــآهت می شدمــ.


دلَـــم می خوآستـــ نسیــم بودم ؛نرمـ و لطیــفــ

تــآ در آغــوشتـــ که می گرفتــم دور می شدی از هر چه سختــی


دلَـــم می خوآستـــ بــآرآن بودم؛ شــآد و زندگی بخــش

دستــآنم رآ که می گرفتــی شــور زندگی در تنتــ جــاری می شـــد


دلَـــم می خوآستـــ پــرنده بودمـ ؛ آزاد و رهـــآ

صــدآیـــَمــ که می زدی پر می کشیــدمـ تــآ کنج آشیـــآنه قلبتــ


دلَـــم می خوآستـــ پـــری بودمـ ؛ خــوبــــ و مهربـــآن

دلتنــگـــ که می شــدی هم نفســتـــ می شـــدمـ

و به پـــآیتـــ میریختـــم تمــآمـ هستـــی اَمـ را

417*

بهــآر یعنی تو...

    وقتـــی در آغــوشتــــ می گیرمـ

              ... و تمـــآم تنـــم بوی بهـــآر نارنج می گیـــرد