روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...
ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِروزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...
ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ375
دلتنگی
خوشه انگور سیاه است ...
لگد کوبش کن ....
لگد کوبش کن ...
بگذار ساعتی سر بسته بماند ...
مستت می کند اندوه ...
شمس لنگرودی
373*
دلــمـ یـکــ دشتـــ مـی خوآهــد
به وسـعتــ دلتنگــی هآـی من
و سبـزـی لبخنــدهـآی تو
دلــم یک آسـمـآن می خـوآهـد
به بلندآی آرزوهـای من
و به زلـآلی چشمـ هـآی تو
دلـم یک خورشیـد می خـوآهـد
به دآغـی اشتیـآق من
و بـه مهـربـآنی دستـــ هآی تو
دلــَم یکــ دشـتــ یکــ آســمـآن و یکــ خورشیــد می خوآهد
تآ دلتنگی هـآیم رآ به دستـ هـآی مهـربآنتــ بسپــارَم
و در زلـآل چشمـآنت به تمــام آرزوهـآیم برسم...به تــــو..
372
ای لبت از هر چه باغ سیب , شیرین بیش تر
کی به پایت می شود افتاد از این بیش تر ؟
ترس دارم عاشقانت مست و مجنون تر شوند
روبروی خانه ات بگذار پرچین بیش تر!
ماه سیری چند!هر شب با وجودت ای پری
موج دریا می رود بالا و پایین بیش تر
وصف آسانی ست... هر چه خنده هایت کم شوند
شهر پیدا می کند شب گرد غمگین بیش تر
آن بهاری که نسیمت را ندارد بهتر است
هر شب عیدش ببارد برف سنگین بیش تر
خواب دیدم (نیستی) تعبیر آمد (می رسی)
هر چه من دیوانه بودم ابن سیرین بیش تر!
علی سلیمانی
____________________
پ.ن:
بیت اخر جواب شعر روی دیوارت..
371*
از همـآن روز که امیـدم رآ به یغمـآبردنـد
کوچـه هـآـی غـآرـتگـر شهـر
و بــآد و خـآکــ دســتــ بهـ یکی کردنـدتـآ
نه عطـر موـهـآیتـــ رآ حس کنـم و نه رد پآهآیـتـــ رآ..
به دنبـال تو می گردمـ ولی نهـ در هر جـآ!
گـآهی میـآن غزل عـآشقـآنه ای
تـو رآ می خــوآنـمـ که شـآه بیتــ آن شده اـی..
گـآهی میـآن سطر هـآی یکــ کتـآبـــ
تـو رآ می جویـمـ که جـآن کلآمـ قصـه اـی...
گـآهی میـآن هیاهـو سکـوتــــ می شوی
و من تو را می بینـم که به لبخنـد ایستــآده اـی..
گـآهی عدد هـآی تقـویم و سـآعت دلـم رـآ به بـآزی می گیرنـد!
خـودش اسـتــ!
همـآن که مـآل او بود!
همـآن که او دوسـتـــ دآشت...
همـآن که او می خواستـــ...
حـآلآ در خیـآل من همه پنجـره هـآ رو به تو بـآز می شوند...
و رد پـآـی حضــور تو همه جآ پیدـآســتـــ....
بگذآر کــوچه هـآ در خیـآل خآم دزدیدنتــ بمـآنند !
عشق تو مثل هــوآ در نفس هـآی من جــآریستـــ...
