روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

360


خطی کشید روی تمام سوال ها
تعریف ها معادله ها احتمال ها

خطی کشید روی تساوی عقل و عشق
خطی دگر به قائده ها و مثال ها

خطی دگر کشید به قانون خویشتن
قانون لحظه ها و زمان ها و سال ها

از خود کشید دست و به خود نیز خط کشید
خطی به روی دفتر خط ها و خال ها

خط ها به هم رسید و به یک جمله ختم شد
با عشق ممکن است تمام محال ها...

 

فاضل نظری 

359*


این جا که باران نمی آمد..

تو هم نیامدی...


من مانده ام و درخت خاطره هایمان

که فقط باران اشکهایم را به پایش میریزم...


358*

عجیبــ ا ستــ !

ایـن همـه حـرفــ برآی گفتـن دارد و

تنهـــآ سه حرفـــ دآرد...


عشــق رآ می گویـمـ..!


357


عزیزکم! جان دلم...

این کم لطفی مرا ببخش..

می دانم..می دانم...

برای چشم های نگرانت..

برای دلواپسی هآیت..

وبرآی معصومیت چهره ات..

باید شعری بگویم..

یا چیزی بنویسم..

که تا حالا نگفته ام

باید دلت را بلرزانم

با جمله ای بیتی غزلی..

اما من که شآعر نیستم

من تنها زنی هستم که پآییز

عآشق ترش می کند

و غیر از واژه هآی تکرآری

تنهآ پیشکشش

ستآره هآی عـآشقی است

که در چشمـآنش می رقصند..