روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۲۵۴*

هوا سرد است و آغوش من هم... 

 

آسمان گرفته است و دل من هم ...  

  

باران می بارد و اشک های من هم... 

  

           جقدر من و پاییز شبیه همیم..!

۲۵۲

سهراب نیستم و پدرم تهمتن نبود. 

اما زخمی در پهلو دارم.زخمی که به دشنه ای تیز، پدر برایم به یادگار گذاشته است  

هزار سال است که از زخم پهلوی من خون می چکد و من نوشدارو ندارم 

پدرم وصیت کرده است که هرگز برای نوشدارو،برابر هیچ کیکاووسی گردن کج نکنم 

و گفته است که زخم در پهلو و تیر در گرده،،خوشتر تا طلب نوشدارو از ناکسان و کسان 

زیرا درد است که مرد می زاید و زخم است که انسان می آفریند. 

پدرم گفته است قدر هر آدمی به عمق زخم های اوست. 

پس زخم هایت را گرامی دار.زخم های کوچک را نوشدارویی اندک بس است،  

تو اما در پی زخمی بزرگ باش که نوشدارویی شگفت بخواهد و هیچ نوشدارویی شگفت تر از عشق نیست،و نوشداروی عشق فقط در دستان اوست 

او که نامش خداوند است. 

پدرم گفته بود که عشق شریف است و شگفت است و معجزه گر  

اما نگفته بود که عشق چقدر نمکین است 

و نگفته بود او که نوشدارو دارد،دستهایش این همه از نمک عشق پر است 

و نگفته بود که او هرکه را دوست تر دارد،بر زخمش از نمک عشق بیشترمیپاشد!   

 زخمی بر پهلویم است و خون می چکد و خدا نمک می پاشد  

 من پیچ می خورم و تاب می خورم و دیگران گمانشان که می رقصم 

من این پیچ و تاب را و این رقص خونین را دوست دارم،،،،،  

 زیرا به یاد می آورم که سنگ نیستم،چوب نیستم،خشت و خاک نیستم،،،که انسانم 

پدرم وصیت کرده است و گفته است که از جانت دست بردار،از زخمت اما نه 

زیرا اگر زخمی نباشد، دردی نیست،و اگر دردی نباشد در پی نوشدارو نخواهی بود 

و اگر در پی نوشدارو نباشی عاشق نخواهی شد و عاشق اگر نباشی خدایی نخواهی داشت  

 

دست برزخمم می گذارم و گرامیش می دارم که این زخم عشق است 

 و عشق میراث پدر است ...میراث پدر علیه السلام 

 

 (برگرفته از کتاب من هشتمین آن هفت نفرم از خانم عرفان نظر آهاری)

۲۵۱*

یک روز می بوسمت! 

روزی که از پشت تمام رویاهایم بیرون می آیی و در آغوش خسته ام جای 

  میگیری.. تو را خواهم بوسید تا همه بدانند جانم به لبهایم رسید...!   

 

یک روز می بوسمت!  

روزی که تمام خط های موازی در انتهای غروب  یک جاده به هم  می رسند،دست های ما نیز به هم می رسند و من تو را خواهم بوسید تا همه بدانند  

 عشق غیر ممکن نمی شناسد...  

 

یک روز می بوسمت!  

روزی که ابرهای دلتنگی از آسمان قلبمان دور خواهند شد و گل های عشق 

 با بوسه خورشید محبت جان دوباره می گیرند،تو را خواهم بوسید 

  تا همه بدانند عطر نفس هایت همه زندگی من است... 

 

یک روز می بوسمت! 

 حتی اگر آن روز آخرین روز دنیا باشد! 

 بغض سنگینم را می شکنم و عشق را فریاد می زنم تا تو را بین هیاهوی آدم ها  

 پیدا کنم و آن وقت تو را می بوسم تا همه بدانند  

 عشق جاودانه است وهرگز نمی میرد.. 

  

یک روز می بوسمت!  

روزی که زمین لباس بهشت را بر تن می کند  و با لبخند مهربان خدا همه عاشقان دنیا به هم می رسند و من تو را خواهم بوسید تا همه بدانند  

 عشق زیباترین هدیه  خدا به آدم هاست...

۲۵۰

  قَــرارمــاלּ ....

هماלּ جاـے همیشگے،


فقط ایـלּ بــار

تـــــو  هـــم بـیـا . . .!!