روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

437*

در را که باز می کنمـ تصویر ماه رویتـــ در قاب در جـآ می گیرد..و دلــمـ در سیـنه نه..

در آغوشـتـــ که می گیرمـ تپش هــآی تنــد قلبتــ آراممـ می کنــد..!

                   که عشــق چه جوشنـــده جاریستـــ در سینــه ات..

کنـــآرم که آرامـ می گیری وقت عــآشقانه هــآی آرامـ است..

همان جمع دست هـآی دور از همی که حــآلا دور همند...

همان ضرب لبهــآی بی تاب جدا از همی که حــالا روی همنــد..

و همــان تقسیم نابرابر بوسه هــآ بین تو و من..!:)

و عشق چه رندانه به بازی می گیرد ریاضیــآت را..و حل می شود همه ی مسالــه ها...


وباز مثل همیشه چه زود دیر می شود...

تو تندتر از آن که آمدی ...می روی...

و من میمانمـ و ظرف آب و قطره های اشکی که به امید زود برگشتنت بر زمین ریخته شد...

من  می مانم و روزهــآی بدون تو..

روزهایی که چه زود سرد شد مثل دست هــآی تنهــآی من...

نمناک شد مثل چشم هـآی خسته ی من..

دلتنگ شد مثل قلب عــآشق  من

و چه زود پـاییـــز شد بعد رفتــن تو...

436

چشمان تو مباد ببارد عزیز من

من می روم که اشک بریزم به جای تو..


پ . ن :

http://axgig.com/images/44258369373898752413.jpg

:(

گاهی

نمی فهمم

گاهی 

یادم میرود

م. م. ا. ا