روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۱۹۶*

تشنه ام !

کنارسفره دلم بنشین و  

            با من هم نفس شو... 

                       دلم میخواهد با لبانت افطار کنم...

۱۹۵

سلام ماه نو... 

۱۹۴

دلم که مهمون نمیخواست کی گفت که مهمونم بشی؟

کی گفت بیای تو قلبم و مهمون ناخونده بشی؟

کی گفت منو صدا کنی با اون چشات نگاه کنی

قلبم و از جا بکنی بعدش اونو رها کنی

کی گفت یواشکی بیای تو قلب من پا بذاری

کی گفت بری و تا ابد رد پاتو جابذاری

کوه غرور بودم کی گفت بیای و مجنونم کنی

کی گفت که تو حصار غم اسیر و زندونم کنی

کی گفت که عاشقم کنی زار و پریشونم کنی

کی گفت که از عاشق شدن منو پشیمونم کنی!

کی گفت که از چشای من خواب و بدزدی و بری؟

کی گفت پریشونم کنی٬ کی گفت بری؟کی گفت بری؟ 

۱۹۳*

قلبم رو تبعید میکنم به یک جای دور!

شاید عاقل بشه وسربه راه!!

خسته شدم از بس به بهانه عاشقی خطا کرد!

از بس تو این سینه لرزید وبیقراری کرد!

از بس شور زد و دلواپست بود!

از بس برای دیدارت نقشه کشید!

از بس... 

 

آه...قلب بیچاره ام گناهی نداشت جز عاشقی...

۱۹۲*

می خواهم 

می خواهی 

می خواهیم 

 

ولی نمی خواهند!! 

می بینی ! 

صرف فعل خواستن برای من وتو 

به سادگی و شیرینی درس ادبیات نیست... 

ولی مهم نیست! 

من تو را می خواهم ..

تو مرا می خواهی ..

و امیدوارم خدا هم عشق ما را بخواهد.. 

که همین برای ما کافیست...