روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

395*


دلــَم تو رو می خــوآد!


                      بیچــآره دلــَم...

دلم یک آغوش بی غربت میخواهد...


394*

یکی هست که عآشقـــانه هایش هم صـدای ضربــآن قلبمـ

و بغض ترانه هایش همرنگ دلتنگی هاـی من است...

یکی هست که دروغ دوسـت داشتنی همـ که می خواند به دل می نشــیند..!

یکی هست که دقیقه هـاـی آخر چشم به آسمـان دارد

و باز هم میخواند...نگران منی...

و همان مهربانی که اخر جاده یکطرفه دنیاست

چه زود صدای نفس های خسته اش را می شنود. 

و روزهــآی سخت تمــآم می شــود.. 

 

شادی روح مرتضی پاشایی صلوات...

393


می دانم..

آخر یک روز 

خسته می شود از نیامدنش

شوخی که نیست

مگر آدم 

چقدر می تواند نیاید!..



392

گل به وقت گلاب نزدیک است

 لحظه ی  اضطراب نزدیک است

           لحظه ای که عمو به خود می گفت

            مشک بردار آب نزدیک است

بی گمان بین آب و شش ماهه

 لحظه ی انتخاب نزدیک است

            لحظه ی رو گرفتن ارباب

            از نگاه رباب نزدیک است

 آه خفاش های بی مقدار

کشتن آفتاب نزدیک است

            لحظه های کشیدن دست و

            روسری و نقاب نزدیک است..