-
423
یکشنبه 27 اردیبهشت 1394 11:19
گمان نمی کنم این دستها به هم برسند دو دلشکسته ی در انزوا به هم برسند کدام دست رسیده به دست دلخواهش که دست های پر از عشق ما به هم برسند فلک نجیب نشسته است وموذیانه به فکر ... که پیش چشم من این ، دوچرا به هم برسند شکوه عشق به زیرسوال خواهد رفت وگرنه می شود آسان دو تا به هم برسند..
-
422
چهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 14:15
مگذار که عشق ، به عادت دوست داشتن تبدیل شود! مگذار که حتی آب دادن گلهای باغچه، به عادت آب دادن گلهای باغچه بدل شود! عشق، عادت به دوست داشتن و سخت دوست داشتن دیگری نیست، پیوسته نو کردن خواستنیست که خود پیوسته، خواهان نو شدن است و دگرگون شدن. تازگی، ذات عشق است و طراوت، بافت عشق. چگونه میشود تازگی و طراوت را از عشق...
-
421
یکشنبه 30 فروردین 1394 09:18
عاشقم! اهل همین کوچه ی بن بست کناری که تو از پنجره اش پای به قلب منِ دیوانه نهادی تو کجا؟ کوچه کجا؟ پنجره ی باز کجا؟ من کجا؟ عشق کجا؟ طاقتِ آغاز کجا؟ تو به لبخند و نگاهی منِ دلداده به آهی بنشستیم تو در قلب و منِ خسته به راهی گُنه از کیست؟ از آن پنجره ی باز؟ از آن لحظه ی آغاز؟ از آن چشمِ گنه کار؟ از آن لحظه ی دیدار؟...
-
420
شنبه 22 فروردین 1394 14:17
به سمت من که می آیی شبیه ماهی ای می شوم که از شادی در تنگ خودش نمی گنجد می پرد بیرون، و در هوای تو غرق می شود! مهدی صادقی
-
419
جمعه 21 فروردین 1394 10:16
میدانم نیمهشب که فکر میکنی خوابیدهام به پاتوقِ مجازیمان سر میزنی این نوشته را همانجا می گذارم تا بفهمی میفهممت تا بفهمی به حرمتِ آمدنت هیچگاه صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان را خالی نخواهم گذاشت مخصوصا شب هایی که دلگیر از من می روی مطمئن باش که نیمه شب شعری برای دلجویی از تو در صندوقِ دلخوشیِ پنهانمان خواهی یافت...
-
418*
سهشنبه 18 فروردین 1394 14:55
دلَـــمـ می خواستـــ آسمـــآن بودمـ؛آبی و بزرگــ تــآ وقتی نگــآهَــمـ می کنی دلتـــ رنگــ آرآمش بگیرد دلَـــم می خوآستـــ زمیـــن بودم؛گرم و آرامـ که وقتی در کنــآرم می نشینــی امــن تریــن پنــآهت می شدمــ. دلَـــم می خوآستـــ نسیــم بودم ؛نرمـ و لطیــفــ تــآ در آغــوشتـــ که می گرفتــم دور می شدی از هر چه سختــی...
-
417*
سهشنبه 11 فروردین 1394 18:32
بهــآر یعنی تو... وقتـــی در آغــوشتــــ می گیرمـ ... و تمـــآم تنـــم بوی بهـــآر نارنج می گیـــرد
-
416
سهشنبه 4 فروردین 1394 11:07
عشق محزون على یاس است و بس چشم او یک چشمه الماس است و بس اشک مى ریزد على مانند رود بر تن زهرا، گل یاس کبود...
-
415*
سهشنبه 26 اسفند 1393 09:09
بهــــــآر یعنــــی تو... و من هنــــوز زمستـــآنم... !
-
414
جمعه 22 اسفند 1393 07:51
-
413
چهارشنبه 20 اسفند 1393 09:41
-
412*
یکشنبه 17 اسفند 1393 09:48
دلــَم یکــ تـــو می خواهـــد تا تمــــآم رویــآهایـــ زیبـــآیـَم را بر قامتت بپـوشـــآنم و سیـــر ببینمتـــــ... آنقـــدر که چشمـــآنـــَم آبـــ شونـــد و بریزنــد به دآمنتـــــ دآمنتـ سبــز شود وبرلبــآنت لبخنـــد شکـــوفه دهــد... و من بوسه بچینم از این بهـــآر رویــایی... دلـــَم... یکـــ... تـــــو... می...
-
411
یکشنبه 26 بهمن 1393 10:45
گاهی گر از ملال محبت برانمت دوری چنان مکن که به شیون بخوانمت پیوند جان جدا شدنی نیست ماه من تن نیستی که جان دهم و وارهانمت ..." ( فریدون مشیری )
-
410
شنبه 25 بهمن 1393 14:12
گفتم که : پای توبه بمان ... دوست دارمت عاشق تر از همیشه ... بدان دوست دارمت بگذار تا دوباره بگویم ... که من هنوز در لحظه های تلخ زمان دوست دارمت آه ای بهار چشم ترم ... عاشقانه تر ، در روز های سرد خزان دوست دارمت یک جمله زخم های مرا خوب می کند یک جمله ی غریبه ... همان : دوست دارمت! این بار پا به پای تو ساکت نمی شوم تا...
-
409
چهارشنبه 15 بهمن 1393 10:52
دلم درد می کنـــد... برایم قرص روی ماهتــــ را بیـــآور!
-
408
چهارشنبه 8 بهمن 1393 08:43
سکوت میکنم و عشق، در دلم جاری است که این شگفتترین نوع خویشتنداری است حسین منزوی SO NICE :)
-
407*
چهارشنبه 1 بهمن 1393 09:18
لحظه هــایی هستــــ که لال می شوی! دلتــ می خواهد از دل بی قرآر و دلتنگی هــآیش حرفـــ بزنی... بگویی که دیگـــر بیش از این طاقت جدآیی نداری... بگویی که گرمی نفس هــآیش را می خواهی... بگویی که لحظه هــآیت سخت می گذرد.. بگویی که شبهــآی چشمــآنت بارآنیست.. ولی سکــوت سنگیـــن تر از آن است که تـــو تاب شکستنش را داشته...
-
406*
چهارشنبه 24 دی 1393 10:41
ن مـ ـے دانــمـ اولیــ טּ برخــورد بود یا چندمیـــ טּ..! فقط مــ ـے دانــم برخــورد شدیــد ے بود! همـ ہ دار و ندآرم از دستـــ رفتـــ..خرآبــ خرآبــــ.. فکــر مــ ـے کــردم با یکــ مرآقبتـــ ویژه و یکــ تعمیــر کـآر مــآهر همـ ہ چیــز درستــ مــ ـے شـود! ولـ ـے ن مـ ـے دانــمـ ایــ טּ بـرخـورد چــ ہ بـرخـورد ے بــود!...
-
405
شنبه 13 دی 1393 11:36
چــه قدر بــوی تو خوبست ... بوی آغوشت همیشه زحمت من بوده است بر دوشت چنان زلال و لطیفی که مطمئن هستم دو بال بوده به جای دو دست بر دوشت ولــی بــــه خاطر من بال را کنار زدی که با دو دست بگیری مرا در آغوشت که با دو دست برایم دو بال بگذاری بــه جای روشنی بالهای خاموشت کـــه آسمان خودت آسمان من باشد که از بهشت بخوانم...
-
404
پنجشنبه 11 دی 1393 10:42
بـــآز هم بی خبــر بیا ! گــــآهی کمی آشفتگــی بد نیستـــ...
-
403*
یکشنبه 7 دی 1393 09:54
زمین زیبا بود..! با خورشید و آســمان... با ابر و بــآران.. با گل و پروانه.. ولی بهشــت شد.. وقتی توهمــراه و همــدم من شدی... عـــآشقتــم...
-
402
جمعه 28 آذر 1393 10:31
دنبال یک نشان می گردم یا رد پایی از تو که به سمت من باشد. لابه لای دیوان حافظم ، بین صفحات کتاب تعبیر خوابم و یا ته فنجان قهوه ام. اعتقادی به این چیزها ندارم اما گاهی برای دل خوش کردن چاره ی دیگری نیست. گاهی مجبورم دست به دامن خرافات شوم. همان مواقع که دیگر امیدی به تو نیست. فال امروزم خیلی خوب بود. مثل همیشه. امروز...
-
401
یکشنبه 23 آذر 1393 11:25
یک آغوش می خواهم از تمام این هستی ... هستی ... ؟
-
400*
چهارشنبه 19 آذر 1393 08:22
مــرددمے مــآنــمـ! نـرگـس چشمــآنتـــ رآ به تمـــآشـــآ بنشیــنَمــ یـــآارغـــوآن لَـبـــ ـ ـهـآیتــــ رآ.. وقتــے ڪـہ لَبــخـنـב مےزنــے...
-
399
یکشنبه 16 آذر 1393 11:00
شمردن ستاره ها سخت نیست اگر تو بگوئی که به اندازه ی ستاره ها دوستم داری!
-
398*
چهارشنبه 12 آذر 1393 08:58
درختـــ و آخریـن برگــ هـآی پــاییزـی اَش رـآ کـه می بینــمـ دلــَمـ می لرزد..که جــدآیی آخریــن برگـــ تقـــدیر استـ خـــدآ را شکــــر که به بهـــآر ایمــآن دـآرم.. وگرنه پــاییز فصــل آخــرم می شد..!
-
397
یکشنبه 9 آذر 1393 10:21
-
396
چهارشنبه 5 آذر 1393 08:51
مرا ز عشق مگویید ، عشق گمشده ای ست که هر چه هست ندارم ! که هر چه دارم نیست...
-
395*
پنجشنبه 29 آبان 1393 17:33
دلــَم تو رو می خــوآد! بیچــآره دلــَم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 28 آبان 1393 10:47
دلم یک آغوش بی غربت میخواهد...