روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۱۹۶*

تشنه ام !

کنارسفره دلم بنشین و  

            با من هم نفس شو... 

                       دلم میخواهد با لبانت افطار کنم...

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدیس یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 12:51 ق.ظ http://manodoostam.blogsky.com

ای بابا ....... هی من هیچی نمی گم ...
ما که عادت داریم ولی بچه زیر 18 سال اینجا در رفتو آمده ... یکیشون وقتی اینجاس مثه سیریش میمونه از کنار من تکون نمی خوره ... خلاصه دیگه گفتم خواست باشه ... این خواسم از قصد نوشتم چون یه نی نی داریم خارجیه! به ه و ح میگه خ
ولی بازم مثه همیشه قشنگ بود ...

کاری نداره خانومی هر وقت میای اینجا یه برچسب 16- بچسبون به گوشه مونیتور!!
چه معنی داره جوجه ای مث خودت هم عادت داشته باشه؟!!
منو که میبینی سن و سالی ازم گذشته!!

محمد رضا کاوه یکشنبه 1 مرداد 1391 ساعت 08:14 ق.ظ http://harper.blogsky.com

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...

بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

سلام خواهر خوانده

سلام دوست عزیز
خوش اومدی

محمد رضا کاوه دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 12:55 ب.ظ http://harper.blogsky.com

امروز صفحه ی خالی زندگی ام پر شده بود

دیگر از هیچ کس نمی ترسیدم

گفتنی ها را حرف زدم

کودکی ها رو مرور کردم

و زمان فراموش شد

کنار مهربانی تو مهربانی من هیچ بود

همه چیز ارام بود حتی نفس های من و تو ...

حتی دل ها هم قدرت این یکی شدن را نداشتن

من حس می کردم با تو و کنار تو هستم

نه هزاران کیلومتر دور از تو

امروز باز هم دلتنگی را تجربه کردم

خیلی وقت بود حس دل تنگ شدن نداشتم

زیرا همیشه دل تنگ بودم

محمد رضا کاوه دوشنبه 2 مرداد 1391 ساعت 01:06 ب.ظ http://harper.blogsky.com

مرا چه شد؟
مدارکم با دزدان همنشین شد
چه کردم بی وفا شد؟

از قدیم گفتند سحر خیز باش تا کامروا شوی
خب اقا دزده هم سحر خیز بوده دیگه!!
حالا مدارکت چی بوده؟!
نکنه ....

محمد رضا کاوه پنج‌شنبه 5 مرداد 1391 ساعت 08:06 ق.ظ http://HARPER.BLOGSKY.COM

پس از کنار هجره ی پروین که رد شدم...
بی اختیار شعر سرودن بلد شدم

منظور شاعر: میگه وقتی از کنار جایی که پروین بود گذشتم یا عبور کردم بی اختیار منم مثل پروین شاعر شدم.
حتماً طفلک عاشق پروین بوده و وقتی داشته از کنار پروین رد می شده اونم چون عاشق پروین بوده شعر گفتن بلد شده، یه جورایی روح پروین در او دمیده شده.
من نمیدونم شعر به این سادگی رو چرا فکر کردید بوداره؟

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد