روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

293


قصه‌ی عشق آخری دارد

عاشقی روی دیگری دارد


گاه آن روی عشق پنهان است

گاه راه از میان توفان است


گاه فرمان دهد زمین بخوری

سیلی از دست بدترین بخوری


سر هجده بهار پیر شوی

بین دیوار و در اسیر شوی


یا که در شعله‌‌‌ی پریشانی

مثل پروانه پر بسوزانی


عشق گاهی سر جنون دارد

 داستانی به رنگ خون دارد


ریشه‌ی عشق اگر چه افلاکی است

گاه دربند چادری خاکی است


عشق بازوی با ورم دارد

عشق بانوی بی حرم دارد


گاه چشم تر از تو می‌خواهد

زخمِ میخ در از تو می‌خواهد


گاه شیرین ترین محدّثه‌ای

گاه زخمیِ سخت حادثه‌ای


گرچه پاک است قلب مرضیه‌ات

سوزد از دود بازهم ریه‌ات


هم قرار است کوثرش باشی

هم فداییِ حیدرش باشی


عشق گرچه هزار غم دارد

ماه پهلو گرفته کم دارد


دوست دارد که بی‌قرار شوی

روی دل رحم ذوالفقار شوی


پیش محبوب دست و پا بزنی

جای او فضه را صدا بزنی


قدر باشی و قدر نشناسان

بگذرند از کنار تو آسان


باید اینجا جوان بمیری گاه

روی از محرمت بگیری گاه


می‌کشاند به کوچه راهت را 

می‌کشد در خسوف ماهت را


گاه دستی کبود می‌خواهد

یاس با بوی دود می‌خواهد


بازی عشق سرشکستن داشت

پای جانان به جان نشستن داشت


گاه فرمان دهد که پرپر شو

جان حیدر! فدای حیدر شو


آه زهرا ! بگو علی چه کند؟

مرد جنگ است او، ولی چه کند؟


نظرات 3 + ارسال نظر
لیلی جمعه 23 فروردین 1392 ساعت 09:44 ب.ظ http://sohre1370.blogsky.com

تسلیت...

sarafalgir شنبه 24 فروردین 1392 ساعت 09:06 ب.ظ http://NaCliha.blogfa.com

اپم بدو بیا

سمانه دوشنبه 26 فروردین 1392 ساعت 07:04 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

ای ماه تمام ، از همه بهتر من
ای مهر مدام ، سایه ی بر سر من
من سیدم و مادر سادات تویی
آه ای همه افتخار من ، مادر من

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد