روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۳۸*

 

خدای مهربان من  !

من هر روز با آواز گوش نواز نسیم از خواب بیدار می شوم ، 

با نورخورشید خواب را از چشمانم بیرون می کنم وروزم را با نامت آغاز می کنم .

خدایا   !

شکرت میکنم که صبح را چنین لطیف ، نور خورشید را طلایی وگرم و مهربان آفریدی .    

 و مهم تر از همه این که مرا زیبا آفریدی با گلبرگ هایی به رنگ خورشید و قامتی بلند و برگ هایی سبز و بزرگ

خدای مهربان من  !

هر کس نداند فکر می کند اگر صورت من رو به آسمان است ، فقط به خاطر دوست داشتن خورشید است . نه این که خورشید را دوست نداشته باشم ، نه .....

چون من هم مانند خورشید تو را می پرستم وبه تو محتاجم .

از صبح تا غروب همراه خورشید با تو نیایش می کنم و در شب در زیر نور ماه به تنهای با تو ای خالق یکتا گفتگو می کنم .

خدای من !                                                      

الان هم  که دارم با تو صحبت می کنم خورشید خیلی وقت است که غروب کرده ومن تنها در زیرسقف آسمان ایستاده ام و دستهایم به سمت بزرگی تو دراز شده است .

تنها از تو این را  می خواهم  که فردا دوباره با آواز نسیم بیدار شوم و بتوانم باز هم با تو گفتگو کنم .

          

             یه دانش آموز کلاس پنجمی!!         

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 17 دی 1390 ساعت 11:11 ق.ظ

پری دوشنبه 19 دی 1390 ساعت 09:49 ق.ظ

نمی شود دوستت نداشت

لجم هم که بگیرد از دستت

نهایتش این است که

دفتر چه ی خاطراتم

پر از فحش های عاشقانه می شود…

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد