حــــــــوصله نوشتن ندارم
این هـــــمه دلـــتنگی
دیــــگر نه با خـــواندن کـــم میشود , نه نـــــوشتن
دلــــم لـــــمس اغوشــــــت را میخواهد
فقط همـــــــین...
دلـگیرم از پاییز...
تمام زخم های کهنه ام را تازه کرد
برگ های امیدم
که یکی یکی از شاخه های قلبم فرو ریخت...
هوای ابری چشمانم
که هر لحظه غم ندیدنش را بهانه می کرد و می بارید...
روزهای کوتاه شادی هایم
شب های بلند دلتنگی هایم
سردی دستانم
و مهر دردانه ای که آذر بر دلم نشاند و رفت...