روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

110*

یکی بود یکی نبود

دلی بود که عاشق نبود

آبی بود ولی دریایی نبود

پرشور بود ولی بی تاب نبود

گرم بود ولی پرسوز نبود

تنها بود ولی منتظر نبود

غمگین بود ولی دلتنگ نبود

تا اینکه یه روز عشق اومد...

دل قصه ما

عاشق شد

دریایی شد

بی تاب شد

پرسوز شد

منتظر شد

دلتنگ شد

و این همه حال هر روز دل قصه ماست

قصه ما به سر رسید

دل قصه ما به دلدارش نرسید...

109*

میدونی  خدا من و تو رو چه رنگی نقاشی کرده؟!

تو رو مثل خورشید زیبا به رنگ زرد و منو به رنگ آبی کشید!

از کجا میدونم؟!

واسه این که هر وقت به هم میرسیم

سبز میشیم از روئیدن عشق..