روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

روزهـآےِ بدوלּ بـآرآלּ...

ایـنجــآ که بـآرآن نمےِ آیـَد ... دَلیـل نمےِ شـود تـُو هم نیـآیےِ

۷۲

برای تــــــو ...
برای چشمهایتــــــــ ...
برای مـــن ...
برای دردهایمــــ ...
برای مــــا ...
برای این همه تنهـــــــایی ...
ای کاش خــــــــــــدا کاری بکند...

۷۱*

امروز یه بار دیگه عدد۲۱۷ برای من و تو تکرار شد!! 

البته با ۲۱۷ قبلی زمین تا آسمون تفاوت داشت... 

اون روزا رو هرگز نمی شمردم.چون فکر نمی کردم پایانی داشته باشه! 

اصلا اینقدر غرق در لحظه های باهم بودنمون بودم که گذشت لحظه ها رو واقعا احساس نمی کردم 

اما روزای جداییمون... 

باور کن تک تک لحظه هاش برام مثل سال بود 

تمام روزای بی تو بودن رو شمردم تا به این روز رسیدم.. 

اما انگار این روزای جدایی هرگز پایانی نداره.. 

۷۰

 

 مى‏کشد مرغ دلم پر به هواى تو رضا...

۶۹

به خدا گفتم:تو سرنوشتم را نوشته ای؛پس چرا آرزو کنم؟! 

خدا گفت:شاید نوشته باشم  

«هرچه آرزو کند!»  

۶۸

تو کجایی سهراب؟ 

آب را گل کردند ،چشم ها را بستند و چه با دل کردند...  
 
 وای سهراب کجایی آخر؟!...
 
زخم ها بر دل عاشق کردند  
 خون به چشمان شقایق کردند !...